خواجوی کرمانی (غزلیات)/لطافت دهنش در بیان نمیگنجد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (لطافت دهنش در بیان نمیگنجد) از خواجوی کرمانی |
' |
لطافت دهنش در بیان نمیگنجد | حلاوت سخنش در زبان نمیگنجد | |
معانی که مصور شود ز صورت دوست | ز من مپرس که آن در بیان نمیگنجد | |
از آن چو کلک ز شستم بجست و گوشه گرفت | که تیرقامت اودر کمان نمی گنجد | |
جهان پرست ز دردیکشان مجلس او | اگر چه مجلس او در جهان نمیگنجد | |
درین چمن که منم بلبل خوش الحانش | شکوفهئیست که در بوستان نمیگنجد | |
چو در کنار منی گو کمر برو ز میان | که هیج با تو مرا در میان نمیگنجد | |
چگونه نام من خسته بگذرد بزبان | ترا که هیچ سخن در دهان نمیگنجد | |
چو آسمان دل از مهر تست سرگردان | اگر چه مهر تو در آسمان نمیگنجد | |
ندانم آنکه ز چشمت نمیرود خواجو | چه گوهریست که در بحر و کان نمیگنجد |