خواجوی کرمانی (غزلیات)/زلف هندوی تو در تابست و ما را تاب نیست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (زلف هندوی تو در تابست و ما را تاب نیست) از خواجوی کرمانی |
' |
زلف هندوی تو در تابست و ما را تاب نیست | چشم جادوی تو در خوابست و ما را خواب نیست | |
با لبت گر باده لاف جانفزایی میزند | پیش ما روشن شد این ساعت که او را آب نیست | |
نرگست در طاق ابرو از چه خفتد بی خبر | زانکه جای خواب مستان گوشهی محراب نیست | |
ساکن کوی خرابات مغان خواهم شدن | کز در مسجد مرا امید فتح الباب نیست | |
خاک ره بر من شرف دارد اگر مست و خراب | بر درمیخانه خفتن خوشتر از سنجاب نیست | |
پیش رویش ز آتش دل سوختم پروانه وار | زانکه شمعی چون رخش در مجلس اصحاب نیست | |
گفتمش کاخر دل گمگشتهام را باز ده | گفت باری این بضاعت در جهان نایاب نیست | |
روضهی رضوان بدان صورت که وصفش خواندهئی | چون بمعنی بنگری جز منزل احباب نیست | |
ایکه خواجو را ز تاب آتش غم سوختی | این همه آتش چه افروزی که او را تاب نیست |