خواجوی کرمانی (غزلیات)/روزگاری روی در روی نگاری داشتم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (روزگاری روی در روی نگاری داشتم) از خواجوی کرمانی |
' |
روزگاری روی در روی نگاری داشتم | راستی را با رخش خوش روزگاری داشتم | |
همچو بلبل میخروشیدم بفصل نوبهار | زانکه در بستان عشرت نوبهاری داشتم | |
خوف غرقابم نبود و بیم موج از بهرآنک | کز میان قلزم محنت کناری داشتم | |
از کمین سازان کسی نگشود بر قلبم کمان | چون بمیدان زان صفت چابک سواری داشتم | |
گر غمم خون جگر میخورد هیچم غم نبود | از برای آنکه چون او غمگساری داشتم | |
درنفس چون بادم از خاطر برون بردی غبار | گر بدیدی کز گذار او غباری داشتم | |
داشتم یاری که یکساعت ز من غیبت نداشت | گر چه هر ساعت نشیمن در دیاری داشتم | |
چرخ بد مهرش کنون کز من به دستان در ربود | گوئیا در خواب میبینم که یاری داشتم | |
همچو خواجو با بد و نیک کسم کاری نبود | لیک با او داشتم گر زانکه کاری داشتم |