خواجوی کرمانی (غزلیات)/دی آن بت کافر بچه با چنگ و چغانه
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (دی آن بت کافر بچه با چنگ و چغانه) از خواجوی کرمانی |
' |
دی آن بت کافر بچه با چنگ و چغانه | میرفت بسر وقت حریفان شبانه | |
بر لاله ز نیلش اثر داغ صبوحی | بر ماه ز مشکش گره جعد مغانه | |
یاقوت بمی شسته و آراسته خورشید | مرغول گره کرده و کاکل زده شانه | |
زلف سیهش را دل شوریده گرفتار | تیر مژهاش را جگر خسته نشانه | |
بگشوده نظر خلق جهانی ز کناره | بربوده میانش دل خلقی ز میانه | |
من کرده دل صدر نشین را سوی بحرین | با قافلهی خون ز ره دیده روانه | |
جامی می دوشینه به من داد و مرا گفت | خوش باش زمانی و مکن یاد زمانه | |
دوران همه در دست و تو در حسرت درمان | عالم همه دامست و تو در فکرت دانه | |
حیفست تو در بادیه وز بیم حرامی | بی وصل حرم مرده و حج بر در خانه | |
خواجو سخن از کعبه و بتخانه چه گوئی | خاموش که این جمله فسونست و فسانه | |
رو عارف خود باش که در عالم معنی | مقصود توئی کعبه و بتخانه بهانه |