خواجوی کرمانی (غزلیات)/دل به دست غم سودای تو دادیم و شدیم

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' خواجوی کرمانی (غزلیات) (دل به دست غم سودای تو دادیم و شدیم)
از خواجوی کرمانی
'


دل به دست غم سودای تو دادیم و شدیم چشمه‌ی خون دل از چشم گشادیم و شدیم
پشت بردنیی و دین کرده و جان در سر دل روی در بادیه‌ی عشق نهادیم و شدیم
تو نشسته بمی و مطرب و ما مست و خراب مدتی بر سر کوی تو ستادیم و شدیم
چون دل خسته‌ی ما رفت بباد از پی دل همره قافله‌ی باد فتادیم و شدیم
همچو خواجو نگرفته ز دهانت کامی بوسه بر خاک سر کوی تو دادیم و شدیم