خواجوی کرمانی (غزلیات)/خوشا با دوستان در بوستان گل
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (خوشا با دوستان در بوستان گل) از خواجوی کرمانی |
' |
خوشا با دوستان در بوستان گل | که خوش باشد بروی دوستان گل | |
شکوفه مو بدست و ابر دایه | صبا رامین و ویس دلستان گل | |
سمن را شد نفس باد و روان آب | چمن را گشت تن شمشاد و جان گل | |
ترنم میکند بر شاخ بلبل | تبسم میکند در بوستان گل | |
لبش با هم نمیآید از آنروی | که دارد خردهئی زر در دهان گل | |
کشد در برقبای فستقی سرو | نهد بر سر کلاه سایبان گل | |
چو باد از روی گل برقع برانداخت | برآمد سرخ همچون ارغوان گل | |
بگو با بلبل ای باد بهاری | که باز آمد علی رغم زمان گل | |
دلش سستی کند چون از نهالی | بصحن گلستان آید خزان گل | |
بیا خواجو که با مرغان شب خیز | نهادست از هوا جان در میان گل | |
می نوشین روان در ده که بگرفت | چو خسرو ملکت نوشیروان گل |