خواجوی کرمانی (غزلیات)/حدیث شمع از پروانه پرسید

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' خواجوی کرمانی (غزلیات) (حدیث شمع از پروانه پرسید)
از خواجوی کرمانی
'


حدیث شمع از پروانه پرسید نشان گنج از ویرانه پرسید
فروغ طلعت از آئینه جوئید پریشانی زلف از شانه پرسید
اگر آگه نید از صورت خویش برون آئید و از بیگانه پرسید
مپرسید از لگن سوز دل شمع وگر پرسید از پروانه پرسید
محبت دام و محبوبست دانه بدام آئید و حال دانه پرسید
چو از جانانه جانم دردمندست دوای جانم از جانانه پرسید
منم دیوانه و او سرو قامت حدیث راست از دیوانه پرسید
حریفان گو بهنگام صبوحی نشانم از در میخانه پرسید
کنون چون شد به رندی نام ما فاش ز ما از ساغر و پیمانه پرسید
ز خواجو کو می و پیمانه داند همان بهتر که از پیمانه پرسید