خواجوی کرمانی (غزلیات)/تاجداری کند آنکس که ز سردر گذرد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (تاجداری کند آنکس که ز سردر گذرد) از خواجوی کرمانی |
' |
تاجداری کند آنکس که ز سردر گذرد | ره بمنزل برد آنکو ز سفر در گذرد | |
کوه سنگین دل اگر قلزم چشمم بیند | موج طوفان سرشکش ز کمر در گذرد | |
نکند ترک شکر خندهی شیرین خسرو | لیک پیش لب شیرین ز شکردر گذرد | |
دیده دریا دلی از خون دلم میبیند | کو تواند که روان از سر زر در گذرد | |
نتواند که نهد بر سر کوی تو قدم | مگر آنکس که نخست از سر سر در گذرد | |
باد را بر سر زلف تو اگر باشد دست | بهوایت ز سر سنبل تر در گذرد | |
خنک آن خسته که در کوی تو بی بیم رقیب | دهدش دست که چون باد سحردر گذرد | |
چرخ را بر سر میدان محبت هر دم | ناوک آه من از هفت سپر در گذرد | |
گرقدم پیش نهی در صف عشقش خواجو | تیر دلدوز فراقت ز جگر در گذرد |