خواجوی کرمانی (غزلیات)/بسوز سینه رسند اهل دل بذوق سماع
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (بسوز سینه رسند اهل دل بذوق سماع) از خواجوی کرمانی |
' |
بسوز سینه رسند اهل دل بذوق سماع | که شمع سوخته دل را از آتشست شعاع | |
حدیث سوز درون از زبان نی بشنو | ولی چو شمع نباشد چه آگهی ز سماع | |
بچشم آهوی لیلی نظر کن مجنون | گهی که برسر خاکش چرا کنند سباع | |
برو طبیب و صداعم مده که مخمورم | مگر بباده رهایی دهی مرا ز صداع | |
بیا و جام عقارم بده که تا بودم | نه با عقار تعلق گرفتهام نه ضیاع | |
چگونه از خط حکم تو سر بگردانم | که من مطیعم و حکم تو پیش بنده مطاع | |
شدی و بیتو بهر شارعی که بگذشتم | ز دود سینه هوا برسرم ببست شراع | |
به روشنی نتوان بار بر شتر بستن | که همچو شام بود تیره بامداد وداع | |
برقعهئی دل ما شاد کن که در غم تو | بسی بخون جگر نسخ کردهایم رقاع | |
مرا از آنچه که گیرد حرامی از پس و پیش | چو ترک خویش گرفتم چه غم خورم ز متاع | |
بمهد خاک برد با تو دوستی خواجو | که شیر مهر تو خوردست در زمان رضاع |