خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای آفتاب رویت در اوج دلفروزی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (ای آفتاب رویت در اوج دلفروزی) از خواجوی کرمانی |
' |
ای آفتاب رویت در اوج دلفروزی | وی تیر چشم مستت در عین دیده دوزی | |
در چنگ آرزویت سوزم چو عود و سازم | چون چنگم ار بسازی چون عودم ار بسوزی | |
رفتیم و روز وصلت روزی نبود ما را | یا رب شب جدایی کس را مباد روزی | |
ای شمع جمع مستان بخرام در شبستان | تا بزم میپرستان از چهره بر فروزی | |
گفتی شبی که وصلم هم روزی تو باشد | ای روز وصل جانان آخر کدام روزی | |
در نیم شب برآید صبح جهان فروم | گر نیم شب در آید خورشید نیم ورزی | |
گل گر چه از لطافت بستان فروز باشد | نبود چو آن سمنبر در بوستان فروزی | |
خواجو بچشم معنی کی نقش یار بینی | تا چشم نقش بین را ز اغیار بر ندوزی |