خاقانی (قطعات)/گنج عمری داشتی خاقانیا
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خاقانی (قطعات) (گنج عمری داشتی خاقانیا) از خاقانی |
' |
گنج عمری داشتی خاقانیا | کم کم از گنج تو گم شد آه آه | |
شد سیاهی دیدهی دولت سپید | شد سپیدی چهرهی سلوت سیاه | |
در زیان عمر یکسانند خلق | خواه درویش است، خواهی پادشاه | |
از کیا درگیر کز زر یافت تاج | تا شبانی کز گیا دارد کلاه | |
بامدادان روز چون سر برزند | بر همه یکسان درآید شامگاه | |
هرکه را بیصرف کم شد نقد عمر | هست مغبون اندر این بازارگاه | |
عمر کاهد تن گدازد دور چرخ | اینت چرخ تن گداز عمر کاه | |
جزوی از من کم شود، جزوی ز میر | روزی از من بگذرد، روزی ز شاه | |
از گدایی چون من و میری چو تو | عمر یکسان میستاند سال و ماه | |
کام ثعبان را چه خرچنگ و چه مور | سیل طوفان را چه خرسنگ و چه کاه | |
آتش سوزان و داس تیز را | یک صفت باشد تر و خشک گیاه | |
شمع را از باد کی باشد امان؟ | پنبه را ز آتش کجا باشد پناه | |
شاه محجوب است و من آگه ز کار | شاه مشغول است و من فارغ ز جاه | |
بلکه من آزادم او در بند آز | بلکه من آگاهم او غافل ز راه | |
دبیر ما به صفت روبه است گوا دم او | بلی هر آینه روباه را دم است گواه | |
همه به سجده نظافت دهد مساجد را | بلی منظف مسجد بود دم روباه |