خاقانی (قطعات)/هر که را من به مهر خواندم دوست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خاقانی (قطعات) (هر که را من به مهر خواندم دوست) از خاقانی |
' |
هر که را من به مهر خواندم دوست | چون دگر کس شناخت شد دشمن | |
چه پی دشمنان شود به خلاف | چه دم دوستان خورد به سخن | |
خواه با دشمن است سر در جیب | خواه با دوست پای در دامن | |
آب و آتش یکی است بر تن مشک | خواه آب آر و خواه آتش زن | |
از تنش بوی دشمنی آید | چون شود دوست آشنای دو تن | |
دوست از هر دو تن دو رنگ شود | دل از آن کو دو رنگ شد برکن | |
دوست کاول شناخت دشمن و دوست | شد چو عالم دو رنگ در هر فن | |
گه گه از خود هم آیدم غیرت | که بود دوست هم سرا با من | |
سایهی خویش هم نهان خواهم | چون شود سرو دوست سایه فکن | |
صد هزار است غیرتم بر دوست | آنچه یک غیرت آیدم بر زن |