خاقانی (قطعات)/میر کشور گشای رکن الدین
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خاقانی (قطعات) (میر کشور گشای رکن الدین) از خاقانی |
' |
میر کشور گشای رکن الدین | که درش دیو را شهاب کند | |
حرز امت محمد آنکه ز حلم | کنیتش دهر بوتراب کند | |
فخر آل طغان یزک که فلک | فلک الدولتش خطاب کند | |
خیمهی دولتش بر آن زد چرخ | که ز حبل اللهش طناب کند | |
آتش تیغ صرصر انگیزش | زهرهی بوقبیس آب کند | |
عکس رای سماک پیرایش | قلب را کیمیای ناب کند | |
بخت بیدار خواب دیدهی او | فتنه را شیر مست خواب کند | |
رنگ تیغش میان خون عدو | صوفیی دان که کار آب کند | |
گر جهان حصنهای دوشیزه | عقد بندد بر او صواب کند | |
که عجوز جهان سپید سری است | کز سر کلک او خضاب کند | |
نوک منقار کبک را عدلش | گاز ناخن بر عقاب کند | |
آفتاب از کفش به تب لرزه است | کانجم جود فتح باب کند | |
چون به تب لرزه آفتاب در است | عرق سرد چون سحاب کند | |
آفتاب ار ز خاک زر سازد | بختش از خاک آفتاب کند | |
به سخن در خراب گنج نهد | به سخا گنج را خراب کند | |
دهر چندان مناقبش داند | که به دست چپش حساب کند | |
گرچه وهنی رسید از ایامش | زودش ایام کامیاب کند | |
کوه چون سر سپید گشت از برف | چرخ زلفش بنفشه تاب کند | |
گنج اخلاص داشت خاقانی | زان گهر ریز آن جناب کند | |
هر سحر گویمش دعای به خیر | ایزد ارجو که مستجاب کند | |
در غربت اگر ز درد دل نالم | هم نالهی من پزشک من باشد | |
واندر تب اگر مزوری سازم | اشکم تر من تمشک من باشد | |
گویم همه روز مغز پالایم | و آن را که شنود رشک من باشد | |
وانگاه پی مغز خشک پالوده | پالودهی من سرشک من باشد |