خاقانی (قطعات)/فرزند بمرد و مقتدا هم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خاقانی (قطعات) (فرزند بمرد و مقتدا هم) از خاقانی |
' |
فرزند بمرد و مقتدا هم | ماتم ز پی کدام دارم | |
بر واقعهی رشید مویم | یا تعزیت امام دارم | |
سلطان ائمه عمدة الدین | کز خدمتش احترام دارم | |
چون جاه پدید آرد دشمن که بد اندیشد | پس جاه بتر دشمن زو نیکتر اندیشم | |
دشمن به بدی گفتن جاهم به زبان آرد | بر سود منم ز آن بد چون نیک دراندیشم | |
خاقانیا نجات مخواه و شفا مبین | کرد شفاعت علت و زاید نجات، بیم | |
کاندر شفاست عارضهی هر سپید کار | واندر نجات مهلکهی هر سیه گلیم | |
خواهی نجات مهلکه منگر نجات بیش | خواهی شفای عارضه مشنو شفا مقیم | |
نفی نجات کن که نجاتی است بس خطر | دور از شفا نشین که شفایی است بس سقیم | |
رو کاین شفا شفا جرف است از سقر تورا | آن را شفا مخوان که شقایی است بس عظیم | |
قرآن شفا شناس که حبلی است بس متین | سنت نجات دان که صراطی است مستقیم | |
تا زین نجات جا طلبی در ره نجات | جناتبان نه جات دهد نه ره سلیم | |
از حق رضا طلب که شفایی است آن بزرگ | وز دین حدیث ران که نجاتی است آن قدیم | |
ترسم تو بس نجات تو و درد تو شفاست | ناجی راستی شوی ای باژگونه تیم | |
راه ابتدا خدای نماید پس انبیا | زر اول آفتاب دهد پس کف کریم | |
دریا به دست ابر به طفلان مهد خاک | شیر کرم فرستد و او یا در یتیم | |
به مجلس کو نزیل جود خویش است | کجا یارم که نزل دون فرستم | |
اگرچه ماهی از یونس شرف یافت | به یونس فلس ماهی چون فرستم | |
چه مرغم کز پی شهباز شیبت | قبا اطلس، کلاه اکسون فرستم | |
کلاه از زرکش خورشید سازم | قبا از ازرق گردون فرستم | |
برد بیرون مرا ز ظلمت شک | این چراغ یقین که من دارم | |
کعب همت به ساق عرش رساند | این دو تن عقل و دین که من دارم | |
خیل غوغای آز بشکستند | این دو صف در کمین که من دارم | |
خود سگی کردنم نفرمایند | این دو شیر عرین که من دارم | |
قدما گرچه سحرها دارند | کس ندارد چنین که من دارم | |
کنم از شوره خاک شیرهی پاک | این کرامات بین که من دارم | |
نبرد ذل برآستان ملوک | این دل نازنین که من دارم | |
نه ز سردان خورم طپانچهی گرم | این رخ شرمگین که من دارم | |
حسبی الله مراست نقش نگین | جم ندید این نگین که من دارم | |
تخم همت ستاره بر دهدم | فلک است این زمین که من دارم | |
دل مرا در خرابهای بنشاند | اینست گنج مهین که من دارم | |
همتم سر ز تاج در دزدد | اینت گنج مهین که من دارد | |
من که خاقانیم ندانم هم | که چه شاهی است این که من دارم |