خاقانی (قطعات)/شاکرم از عزلتی که فاقه و فقر است
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خاقانی (قطعات) (شاکرم از عزلتی که فاقه و فقر است) از خاقانی |
' |
شاکرم از عزلتی که فاقه و فقر است | فارغم از دولتی که نعمت و ناز است | |
خون ز رگ آرزو براندم و زین روی | رفت ز من آن تبی کز آتش آز است | |
بر قد همت قبای عزله بریدم | گرچه به بالای روزگار دراز است | |
تا کی جوئی طراز آستی من | نیست مرا آستین چه جای طراز است | |
دور فلک را به گرد من نرسد وهم | گرچه مهندس نهاد و شعوذه باز است | |
من به صفت کدخدای حجرهی رازم | شکل فلک چیست حلقهی در راز است | |
دهر نه جای من است بگذرم از وی | مسکن زاغان نه آشیانهی باز است | |
از تک و تازم ندامت است که آخر | نیستی است آنچه حاصل تک و تاز است | |
آقچهی زر گر هزار سال بماند | عاقبتش جای هم دهانه گاز است | |
خواه ظلم پاش خواه نور گزین پس | دیدهی خاقانی از زمانه فراز است | |
کار من آن به که این و آن نه طرازند | کانکه مرا آفرید کار طراز است |