خاقانی (قطعات)/جمال شاه سخا بود و بود تاج سرم

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' خاقانی (قطعات) (جمال شاه سخا بود و بود تاج سرم)
از خاقانی
'


جمال شاه سخا بود و بود تاج سرم وحید گنج هنر بود و بود عم به سرم
به سوی این دو یگانه به موصل و شروان دلی است معتکف و همتی است برحذرم
هنر بدرد ز دندان تیز سین سخا دلم درید و بخایید گوشه‌ی جگرم
سخا بمرد و مرا هر که دید از غم و درد گریست بر من و حالم چو دید در بدرم
منم غریق غم و اندهان که در شب و روز غم جمال برم و انده وحید خورم
آه به من می‌رسد ز سختی و رنج که به جان مرگ را خریدارم
جای من نقطه‌ای است گوئی راست زانکه سرگشته زیر پرگارم