خاقانی (قطعات)/اقضیالقضاة عمر عبد العزیز راست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خاقانی (قطعات) (اقضیالقضاة عمر عبد العزیز راست) از خاقانی |
' |
اقضیالقضاة عمر عبد العزیز راست | جاهی کز آن ملائکه حرز حریز کرد | |
او زبدهی جلال و چو تقدیر ذو الجلال | ناچیز را ز روی کرامات چیز کرد | |
تبریز کعبه شد حرمش را ستون عدل | صدر فرشته خلق پیمبر تمیز کرد | |
آری ز ابتدا حرم کعبه را ستون | هم مکرمات عمر عبد العزیز کرد | |
سعد و نحس شب سپید و سیاه | خاتم مقتفی نمیشاید | |
قرصهی مه کلیچهی سیم است | عقربش صیرفی نمیشاید | |
چون ولیعهد یوسف است امروز | خلق جز یوسفی نمیشاید | |
این رفیع پدر خر زن مزد | از پی مشرفی نمیشاید | |
در چنین تنگنای دار الضرب | زیر چنگی دفی نمیشاید | |
قاضی اسراف میکند در جور | این همه مسرفی نمیشاید | |
زی نبی رفت و برد نور نبی | نور دین منطفی نمیشاید | |
هست بغداد گرد کوه، در او | قاضیی فلسفی نمیشاید | |
بگذر از فلسفی که از پی خرج | شاید از فلس فی نمیشاید | |
این سمرقند نیست بغداد است | نقد او غدرفی نمیشاید | |
تا طرازد طراز سکهی ملک | خامهزن جز صفی نمیشاید | |
بهر آوردن عروس سبا | رای جز آصفی نمیشاید | |
هم صفی به که با سپاه کرم | بخل را همصفی نمیشاید | |
جملةالامر با خواص عمل | نام نامنصفی نمیشاید | |
پیشوای علما جامهی من | نز پی بیشی و پیشی پوشد | |
لیک خواهد که به پوشیدن آن | در تنم خلعت بیشی پوشد | |
کان قبا کز حبش آرند رسول | بهر تشریف نجاشی پوشد | |
خواجه داند که مرا دل ریش است | مرهمی بر سر ریشی پوشد | |
چه عجب آب که گنج هنر است | عیب خاک از سر خویشی پوشد |