خاقانی (قطعات)/افاق زیر خاتم خوارزم شاهی است
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خاقانی (قطعات) (افاق زیر خاتم خوارزم شاهی است) از خاقانی |
' |
افاق زیر خاتم خوارزم شاهی است | مانا ز بخت یافت نگین پیمبری | |
پیش سپید مهرهی قدرش زبونتر است | از بانگ پشه دبدبهی کوس سنجری | |
از بهر آنکه نامهی درگاه او برد | عنقا کمر ببست برای کبوتری | |
چرخ کبود را ز حسام بنفش او | تهدید میرسد که رها کن ستمگری | |
از دهر زاد و دهر فضولی نمای را | خون ریختی گرش نبدی حق مادری | |
تیغش ز چار شهر خراسان خراج خواست | از چار شهر چه که ز نه چرخ چنبری | |
شمشیر گوشت خوارهی او را مزوری است | آنکس که خورد رست ز دست مزوری | |
گر خصم او بجهد طلسمی بساخته است | آنقدر هم ز قدرت او خواست یاوری | |
گوساله گرچه بهر خلاف خدای بود | نطق از خدای یافت نه از سحر سامری | |
گردون مگر مصحف نامش شنوده بود | کابشر نوشت نامش بر تاج مشتری | |
روح القدس به خدمت او میخورد قسم | کامروز در زمانه تو اسلام پروری | |
سوگند خورد عاقلهی جان به فضل و عدل | کز روی عدل گستری و فضل پروری | |
خوارزم شه هزار چو محمود زاولی است | خاقانی از طریق سخن صد چو عنصری | |
ابر دستا ز بحر جود مرا | عنبر در ثمن فرستادی | |
یمن و ترک هست شوم و به من | یمن فال یمن فرستادی | |
طغرلی و همای و بلبل را | زاغ طوطی سخن فرستادی | |
شاه شیران توئی که طرفه غزال | صید کردی به من فرستادی | |
گر فرستادیم غلام حبش | بس که ترک ختن فرستادی | |
خادم ساده دل منم که مرا | خادم ساده تن فرستادی | |
خاقانیا! مسیح دما! زین خراس دهر | نانت جوین چراست سخنهات گندمی | |
مردی، چرا شوی به در عامه طفلوار | شیری، چرا کنی ز سر لابه سگ دمی | |
درگاه حق شناس که دنیا ز پس دود | بشنو ندای حق سوی دنیا که اخدمی | |
مردم مجوی و یار مخواه از جهان که هست | یاری و مردمی همه ماری و کژدمی | |
چون هر دو میم مردمه در خط کاتبان | کو راست هر دو مردمهی چشم مردمی | |
عالمی بس دیو رای است ارنه من | نام حور دل فریبش کردمی | |
ارغوانش زعفران ساید همی | ور نسودی من عتابش کردمی | |
شهربانووار چون رفتی به راه | من عمروار احتسابش کردمی | |
مادیانی کو شکیبا شد ز فحل | از ریاضت من رکابش کردمی | |
گرچه او را حاجت مهماز نیست | راندمی شب چو نهیبش کردمی | |
بر چنین مرکوب سی فرسنگ راه | من ز چشم بد نقابش کردمی | |
کلک سیمین در دواتش سودمی | بند زرین بر کتابش کردمی | |
از در عشرین کتابش خواندمی | وز ره تسعین حسابش کردمی |