خاقانی (غزلیات)/گر هیچ شبی وصل دلارام توان یافت
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خاقانی (غزلیات) (گر هیچ شبی وصل دلارام توان یافت) از خاقانی |
' |
گر هیچ شبی وصل دلارام توان یافت | با کام جهان هم ز جهان کام توان یافت | |
دل هیچ نیارامد چون عشق بجنبد | در آتش سوزنده چه آرام توان یافت | |
جان یاد لبش میکند ای کاش نکردی | کان لب نه شکاری است که مادام توان یافت | |
من سوختم آوخ ز هوس پختن او لیک | بیآتش رز دیگ هوس خام توان یافت | |
خاقانی اگر یار نیابی چکنی صبر | کاین دولت از ایام به ایام توان یافت | |
نامت نشود تا نشوی سوختهی عشق | کز داغ پس از سوختگی نام توان یافت |