خاقانی (غزلیات)/هست به دور تو عقل نام شکسته

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' خاقانی (غزلیات) (هست به دور تو عقل نام شکسته)
از خاقانی
'


هست به دور تو عقل نام شکسته کار شکسته دلان تمام شکسته
عشق تو بس صادق است آه که دل نیست باده عجب راوق است و جام شکسته
صبح امید مرا به تاختن هجر برده و در تنگنای شام شکسته
گوهر عمرم شکسته شد ز فراقت ایمه به صد پاره شد کدام شکسته
از تو وفا چون طلب کنم که در این عهد هست طلسم وفا مدام شکسته
زیر فلک نیست جنس و گر هست هست به نوعی ز دهر نام شکسته
گویی کی بینم من آسیای فلک را آب زده، سنگ سوده، بام شکسته
ای دل خاقانی از سخن چه گشاید رو که شد اهل سخن تمام شکسته