خاقانی (غزلیات)/مکن کز چشم من بر خاک سیل آتشین خیزد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خاقانی (غزلیات) (مکن کز چشم من بر خاک سیل آتشین خیزد) از خاقانی |
' |
مکن کز چشم من بر خاک سیل آتشین خیزد | نترسی ز آن چنان سیلی کزو آتش چنین خیزد | |
گوزن آسا بنالم زار پیش چشم آهویت | چه سگجانم که چندین ناله زین جان حزین خیزد | |
کله کژ کرده میآئی قبای فستقی در بر | کمانکش چشم بادامت چو ترکی کز کمین خیزد | |
چو تو در خندهی شیرین دو چاه از ماه بنمایی | مرا در گریهی تلخم دو دریا بر زمین خیزد | |
بگریم تا مرا بینی سلیمان نگین رفته | بخندی تا ز یاقوتت سلیمان را نگین خیزد | |
به هجرت خوشترم دانم که از هجر تو وصل آید | به مهرت خوش نیم دانم که از مهر تو کین خیزد | |
چو رحم آرد دلت بینم که آب از سنگ میزاید | چو خشم آرد لبت بینم که موم از انگبین خیزد | |
بده عناب چون سازی کمند زلف چین بر چین | مرا عنابوار از روی خون آلوده چین خیزد | |
نو باری اشک خون میبار خاقانی در این انده | که انده شحنهی عشق است و سیم شحنه زین خیزد |