خاقانی (غزلیات)/عیسی لبی و مرده دلم در برابرت
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خاقانی (غزلیات) (عیسی لبی و مرده دلم در برابرت) از خاقانی |
' |
عیسی لبی و مرده دلم در برابرت | چون تخم پیله زنده شوم باز دربرت | |
چون شمع ریزم از مژه سیلاب آتشین | ز آن لب که آتش است و عسل میدهد برت | |
گر خود مگس شوم ننشینم بر آن عسل | ترسم ز نیش چشم چو زنبور کافرت | |
یاقوت هست زادهی خورشید نی مگوی | خورشید هست زادهی یاقوت احمرت | |
خون ریز ماست غمزهی جادوت پس چرا | خونین سلب شده است لب معجز آورت | |
مانا که هم لبت خورد آن خون که غمزه ریخت | کاینک نشان خون به لب شکرین درت | |
از نشترت سلاح دو بادام گاه جنگ | چشمم چو پسته پر رگ خونین ز نشترت | |
خاقانیی که بستهی بادام چشم توست | چون پسته بین گشاده دهان در برابرت |