خاقانی (غزلیات)/عشقت آتش ز جان برانگیزد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خاقانی (غزلیات) (عشقت آتش ز جان برانگیزد) از خاقانی |
' |
عشقت آتش ز جان برانگیزد | رستخیز از جهان برانگیزد | |
باد سودات بگذرد بر دل | زمهریر از روان برانگیزد | |
خیل عشقت به جان فرود آید | سیل خون از میان برانگیزد | |
تا قیامت غلام آن عشقم | که قیامت ز جان برانگیزد | |
از برونم زبان فرو بندد | وز درونم فغان برانگیزد | |
تب نهانی است از غم تو مرا | لرزه از استخوان برانگیزد | |
ناله پیدا از آن کنم که غمت | تب عشق از نهان برانگیزد | |
شحنهی وصل کو که هجران را | از سرم یک زمان برانگیزد | |
هجر بر سر موکل است مرا | از سرم گرد از آن برانگیزد | |
آه خاقانی از تف عشقت | آتش از آسمان برانگیزد | |
چون حدیثی کند دل از دهنت | باد آتش فشان برانگیزد |