خاقانی (غزلیات)/سر سودای تو را سینهی ما محرم نیست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خاقانی (غزلیات) (سر سودای تو را سینهی ما محرم نیست) از خاقانی |
' |
سر سودای تو را سینهی ما محرم نیست | سینهی ما چه که ارواح ملایک هم نیست | |
کالبد کیست که بیند حرم وصل تو را | کانکه جان است به درگاه تو هم محرم نیست | |
خاک آن ره که سگ کوی تو بگذشت بر او | شیر مردان را از نافهی آهو کم نیست | |
هر دلی را که کبودی ز لب لعل تو داشت | خانقاهش بجز از زلف خم اندر خم نیست | |
بیدلی را که دمی با تو مهیا گردد | قیمت هر دو جهان نیمهی آن یکدم نیست | |
دیدهی شوخ تو را کشتن خلق آئین شد | تا کی این ظلم، در این دیده همانا نم نیست | |
زین خبر زلف تو شاد است به رنگش منگر | کاین سیه جامگی از کفر است از ماتم نیست | |
رو که سلطان جمالی تو و در عالم عشق | آخرین صف ز گدایان تو جز آدم نیست | |
چون به صد تیر بخستی دل خاقانی را | خود در آن، حقهی نوشین تو یک مرهم نیست |