خاقانی (غزلیات)/سر به عدم درنه و یاران طلب

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' خاقانی (غزلیات) (سر به عدم درنه و یاران طلب)
از خاقانی
'


سر به عدم درنه و یاران طلب بوی وفا خواهی ازیشان طلب بر سر عالم شو و هم جنس جوی در تک دریا رو و مرجان طلب مرکز خاکی نبود جای تو مرتبه‌ی گنبد گردان طلب مائده‌ی جان چو نهی در میان جان به میانجی نه و مهمان طلب روی زمین خیل شیاطین گرفت شمع برافروز و سلیمان طلب ای دل خاقانی مجروح خیز اهل به دست آور و درمان طلب زهر سفر نوش کن اول چو خضر پس برو و چشمه‌ی حیوان طلب خطه‌ی شروان نشود خیروان خیر برون از خط شروان طلب سنگ به قرابه‌ی خویشان فکن خویش و قرابات دگرسان طلب یوسف دیدی که ز اخوة چه دید پشت بر اخوة کن و اخوان طلب مشرب شروان ز نهنگان پر است آبخور آسان به خراسان طلب روی به دریا نه و چون بگذری در طبرستان طربستان طلب مقصد آمال ز آمل شناس یوسف گم کرده به گرگان طلب