خاقانی (غزلیات)/روزم به نیابت شب آمد

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' خاقانی (غزلیات) (روزم به نیابت شب آمد)
از خاقانی
'


روزم به نیابت شب آمد جام به زیارت لب آمد
از بس که شنید یاربم چرخ از یارب من به یارب آمد
عشق آمد و جام جام درداد زان می که خلاف مذهب آمد
هر بار به جرعه مست گشتم این بار قدح لبالب آمد
کاری نه به قدر همت افتاد راهی نه به پای مرکب آمد
رفتم به درش رقیب من گفت کاین شیفته بر چه موجب آمد
همسایه شنید آه من گفت خاقانی را مگر تب آمد