خاقانی (غزلیات)/ای راحت جانها به تو، آرام جان کیستی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خاقانی (غزلیات) (ای راحت جانها به تو، آرام جان کیستی) از خاقانی |
' |
ای راحت جانها به تو، آرام جان کیستی | دل در هوس جان میدهد، تو دلستان کیستی | |
ای گلبن نادیده دی اصل تو چه وصل تو کی | با بوی مشک و رنگ می از گلستان کیستی | |
از از بتان دلخواه تو، در حسن شاهنشاه تو | ما را بگو ای ماه تو، کز آسمان کیستی | |
بگشا صدف یعنی دهن بفشان گهر یعنی سخن | پنهان مکن یعنی ز من تا عشقدان کیستی | |
چون زیر هر مویی جدا یک شهر جان داری نوا | خامی بود گفتن تو را جانا که جان کیستی | |
با مایی و ما را نهای، جانی از آن پیدا نهای | دانم کز آن ما نهای، برگو از آن کیستی | |
خاقانی از تیمار تو حیران شد اندر کار تو | ای جان او غمخوار تو، تو غمنشان کیستی |