حافظ (غزلیات)/یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | حافظ (غزلیات) (یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود) از حافظ |
' |
یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود | رَقَم مِهر تو بر چهره ما پیدا بود | |
یاد باد آنکه چو چَشمت به عِتابم میکُشت | مُعجِزِ عیسویت در لب شکّرخا بود | |
یاد باد آنکه صَبوحی زده در مجلس اُنس | جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود | |
یاد باد آنکه رُخَت شمعِ طرب میاَفروخت | وین دلِ سوخته پروانهٔ ناپروا بود | |
یاد باد آنکه در آن بَزمگه خلق و ادب | آن که او خندهٔ مستانه زدی صَهبا بود | |
یاد باد آنکه چو یاقوتِ قدح خنده زدی | در میان من و لَعل تو حکایتها بود | |
یاد باد آنکه نگارم چو کمر بَربستی | در رکابش مَهِ نو پیکِ جهانپیما بود | |
یاد باد آنکه خراباتنشین بودم و مست | وآنچه در مسجدم امروز کم است آن جا بود | |
یاد باد آنکه به اِصلاح شما میشد راست | نظم هر گوهر ناسُفته که حافظ را بود |