حافظ (غزلیات)/یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | حافظ (غزلیات) (یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود) از حافظ |
' |
یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود | دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود | |
راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک | بر زبان بود مرا آن چه تو را در دل بود | |
دل چو از پیر خرد نقل معانی میکرد | عشق میگفت به شرح آن چه بر او مشکل بود | |
آه از آن جور و تطاول که در این دامگه است | آه از آن سوز و نیازی که در آن محفل بود | |
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز | چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود | |
دوش بر یاد حریفان به خرابات شدم | خم می دیدم خون در دل و پا در گل بود | |
بس بگشتم که بپرسم سبب درد فراق | مفتی عقل در این مسله لایعقل بود | |
راستی خاتم فیروزه بواسحاقی | خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود | |
دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ | که ز سرپنجه شاهین قضا غافل بود |