حافظ (غزلیات)/کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | حافظ (غزلیات) (کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود) از حافظ |
' |
کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود | بنفشه در قدم او نهاد سر به سجود | |
بنوش جام صبوحی به ناله دف و چنگ | ببوس غبغب ساقی به نغمه نی و عود | |
به دور گل منشین بی شراب و شاهد و چنگ | که همچو روز بقا هفتهای بود معدود | |
شد از خروج ریاحین چو آسمان روشن | زمین به اختر میمون و طالع مسعود | |
ز دست شاهد نازک عذار عیسی دم | شراب نوش و رها کن حدیث عاد و ثمود | |
جهان چو خلد برین شد به دور سوسن و گل | ولی چه سود که در وی نه ممکن است خلود | |
چو گل سوار شود بر هوا سلیمان وار | سحر که مرغ درآید به نغمه داوود | |
به باغ تازه کن آیین دین زردشتی | کنون که لاله برافروخت آتش نمرود | |
بخواه جام صبوحی به یاد آصف عهد | وزیر ملک سلیمان عماد دین محمود | |
بود که مجلس حافظ به یمن تربیتش | هر آن چه میطلبد جمله باشدش موجود |