حافظ (غزلیات)/چل سال بیش رفت که من لاف میزنم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | حافظ (غزلیات) (چل سال بیش رفت که من لاف میزنم) از حافظ |
' |
چل سال بیش رفت که من لاف میزنم | کز چاکران پیر مغان کمترین منم | |
هرگز به یمن عاطفت پیر می فروش | ساغر تهی نشد ز می صاف روشنم | |
از جاه عشق و دولت رندان پاکباز | پیوسته صدر مصطبهها بود مسکنم | |
در شان من به دردکشی ظن بد مبر | کلوده گشت جامه ولی پاکدامنم | |
شهباز دست پادشهم این چه حالت است | کز یاد بردهاند هوای نشیمنم | |
حیف است بلبلی چو من اکنون در این قفس | با این لسان عذب که خامش چو سوسنم | |
آب و هوای فارس عجب سفله پرور است | کو همرهی که خیمه از این خاک برکنم | |
حافظ به زیر خرقه قدح تا به کی کشی | در بزم خواجه پرده ز کارت برافکنم | |
تورانشه خجسته که در من یزید فضل | شد منت مواهب او طوق گردنم |