حافظ (غزلیات)/هزار دشمنم ار میکنند قصد هلاک
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | حافظ (غزلیات) (هزار دشمنم ار میکنند قصد هلاک) از حافظ |
' |
هزار دشمنم ار میکنند قصد هلاک | گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک | |
مرا امید وصال تو زنده میدارد | و گر نه هر دمم از هجر توست بیم هلاک | |
نفس نفس اگر از باد نشنوم بویش | زمان زمان چو گل از غم کنم گریبان چاک | |
رود به خواب دو چشم از خیال تو هیهات | بود صبور دل اندر فراق تو حاشاک | |
اگر تو زخم زنی به که دیگری مرهم | و گر تو زهر دهی به که دیگری تریاک | |
بضرب سیفک قتلی حیاتنا ابدا | لان روحی قد طاب ان یکون فداک | |
عنان مپیچ که گر میزنی به شمشیرم | سپر کنم سر و دستت ندارم از فتراک | |
تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند | به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک | |
به چشم خلق عزیز جهان شود حافظ | که بر در تو نهد روی مسکنت بر خاک |