حافظ (غزلیات)/هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | حافظ (غزلیات) (هر که شد محرم دل در حرم یار بماند) از حافظ |
' |
هر که شد مَحرَمِ دل در حرم یار بماند | وآن که این کار ندانست در انکار بماند | |
اگر از پرده برون شد دل من، عیب مکن! | شُکر ایزد که نه در پردهٔ پندار بماند | |
صوفیان واسِتُدند از گرو مِی همه رَخْت | دَلق ما بود که در خانهٔ خَمّار بماند | |
محتسب شیخ شد و فِسق خود از یاد ببرد! | قصهٔ ماست که در هر سر بازار بماند | |
هر می لعل کز آن دست بلورین ستدیم | آب حَسرَت شد و در چشم گُهربار بماند | |
جز دلم کو زِ اَزَل تا به ابد عاشق رفت | جاودان کس نشنیدم که درین کار بماند | |
گشت بیمار که چون چَشم تو گردد نرگس | شیوهٔ تو نشدش حاصل و بیمار بماند! | |
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر | یادگاری که در این گنبد دَوّار بماند | |
داشتم دَلقی و صد عیب مرا میپوشید | خِرقهْ رهنِ مِی و مُطرب شد و زُنّار بماند | |
بر جمال تو چنان صورت چین حیران شد | که حدیثش همه جا بر در و دیوار بماند | |
به تماشاگه زلفش دل حافظ روزی | شُد که بازآید و جاوید گرفتار بماند |