حافظ (غزلیات)/هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | حافظ (غزلیات) (هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد) از حافظ |
' |
هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد | سعادت همدم او گشت و دولت همنشین دارد | |
حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است | کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد | |
دهان تنگ شیرینش مگر ملک سلیمان است | که نقش خاتم لعلش جهان زیر نگین دارد | |
لب لعل و خط مشکین چو آنش هست و اینش هست | بنازم دلبر خود را که حسنش آن و این دارد | |
به خواری منگر ای منعم ضعیفان و نحیفان را | که صدر مجلس عشرت گدای رهنشین دارد | |
چو بر روی زمین باشی توانایی غنیمت دان | که دوران ناتوانیها بسی زیر زمین دارد | |
بلاگردان جان و تن دعای مستمندان است | که بیند خیر از آن خرمن که ننگ از خوشه چین دارد | |
صبا از عشق من رمزی بگو با آن شه خوبان | که صد جمشید و کیخسرو غلام کمترین دارد | |
و گر گوید نمیخواهم چو حافظ عاشق مفلس | بگوییدش که سلطانی گدایی همنشین دارد |