حافظ (غزلیات)/منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | حافظ (غزلیات) (منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن) از حافظ |
' |
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن | منم که دیده نیالودم به بد دیدن | |
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم | که در طریقت ما کافریست رنجیدن | |
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات | بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن | |
مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست | به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن | |
به می پرستی از آن نقش خود زدم بر آب | که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن | |
به رحمت سر زلف تو واثقم ور نه | کشش چو نبود از آن سو چه سود کوشیدن | |
عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس | که وعظ بی عملان واجب است نشنیدن | |
ز خط یار بیاموز مهر با رخ خوب | که گرد عارض خوبان خوش است گردیدن | |
مبوس جز لب ساقی و جام می حافظ | که دست زهدفروشان خطاست بوسیدن |