حافظ (غزلیات)/مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | حافظ (غزلیات) (مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست) از حافظ |
' |
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست | تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست | |
واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس | طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست | |
زلف او دام است و خالش دانهٔ آن دام و من | بر امید دانهای افتادهام در دام دوست | |
سر ز مستی برنگیرد تا به صبحِ روزِ حَشر | هرکه چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست | |
بس نگویم شمهای از شرح شوق خود از آنک | دردسر باشد نمودن بیش از این اِبرام دوست | |
گر دهد دستم، کشم در دیده همچون توتیا | خاکِ راهی کآن مشرف گردد از اَقدام دوست | |
میل من سوی وِصال و قصد او سوی فِراق | ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست | |
حافظ اندر درد او میسوز و بیدرمان بساز | زآن که درمانی ندارد درد بیآرام دوست |