حافظ (غزلیات)/صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | حافظ (غزلیات) (صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم) از حافظ |
' |
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم | تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم | |
دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود | مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم | |
آن چه در مدت هجر تو کشیدم هیهات | در یکی نامه محال است که تحریر کنم | |
با سر زلف تو مجموع پریشانی خود | کو مجالی که سراسر همه تقریر کنم | |
آن زمان کارزوی دیدن جانم باشد | در نظر نقش رخ خوب تو تصویر کنم | |
گر بدانم که وصال تو بدین دست دهد | دین و دل را همه دربازم و توفیر کنم | |
دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگوی | من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم | |
نیست امید صلاحی ز فساد حافظ | چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم |