حافظ (غزلیات)/سحر بلبل حکایت با صبا کرد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | حافظ (غزلیات) (سحر بلبل حکایت با صبا کرد) از حافظ |
' |
سحر بلبل حکایت با صبا کرد | که عشق روی گل با ما چهها کرد | |
از آن رنگ رخم خون در دل افتاد | و از آن گلشن به خارم مبتلا کرد | |
غلام همت آن نازنینم | که کار خیر بی روی و ریا کرد | |
من از بیگانگان دیگر ننالم | که با من هر چه کرد آن آشنا کرد | |
گر از سلطان طمع کردم خطا بود | ور از دلبر وفا جستم جفا کرد | |
خوشش باد آن نسیم صبحگاهی | که درد شب نشینان را دوا کرد | |
نقاب گل کشید و زلف سنبل | گره بند قبای غنچه وا کرد | |
به هر سو بلبل عاشق در افغان | تنعم از میان باد صبا کرد | |
بشارت بر به کوی می فروشان | که حافظ توبه از زهد ریا کرد | |
وفا از خواجگان شهر با من | کمال دولت و دین بوالوفا کرد |