حافظ (غزلیات)/سحرگه ره روی در سرزمینی

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۱۹ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۵:۴۰ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکت‌ها) (clean up using AWB)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' حافظ (غزلیات) (سحرگه ره روی در سرزمینی)
از حافظ
'


سحرگه ره‌روی در سرزمینی همی‌گفت این معما با قرینی
که ای صوفی شراب آن گه شود صاف که در شیشه برآرد اربعینی
خدا زان خرقه بیزار است صد بار که صد بت باشدش در آستینی
مروت گر چه نامی بی‌نشان است نیازی عرضه کن بر نازنینی
ثوابت باشد ای دارای خرمن اگر رحمی کنی بر خوشه‌چینی
نمی‌بینم نشاط عیش در کس نه درمان دلی نه درد دینی
درون‌ها تیره شد باشد که از غیب چراغی برکند خلوت‌نشینی
گر انگشت سلیمانی نباشد چه خاصیت دهد نقش نگینی
اگر چه رسم خوبان تندخوییست چه باشد گر بسازد با غمینی
ره میخانه بنما تا بپرسم مال خویش را از پیش‌بینی
نه حافظ را حضور درس خلوت نه دانشمند را علم‌الیقینی

***