حافظ (غزلیات)/سحرم دولت بیدار به بالین آمد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | حافظ (غزلیات) (سحرم دولت بیدار به بالین آمد) از حافظ |
' |
سحرم دولت بیدار به بالین آمد | گفت: «برخیز که آن خسرو شیرین آمد | |
قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرام | تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد | |
مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشای | که ز صحرای خُتَن آهوی مشکین آمد» | |
گریه، آبی به رخ سوختگان بازآورد | ناله فریادرَس عاشق مسکین آمد | |
مرغ دل باز هوادار کمان ابرویست | ای کبوتر! نگران باش که شاهین آمد | |
ساقیا! می بده و غم مخور از دشمن و دوست | که به کام دل ما آن بشد و این آمد | |
رسم بدعهدی ایام چو دید ابر بهار | گریهاش بر سمن و سنبل و نسرین آمد | |
چون صبا گفته حافظ بشنید از بلبل | عنبرافشان به تماشای ریاحین آمد |