حافظ (غزلیات)/ساقیا برخیز و درده جام را
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | حافظ (غزلیات) (ساقیا برخیز و درده جام را) از حافظ |
' |
ساقیا! برخیز و دَردِه جام را | خاک بر سر کن، غم ایام را | |
ساغر مِی بر کفم نِه تا ز بَر | برکشم این دَلق اَزرَق فام را | |
گر چه بدنامیست نزد عاقلان | ما نمیخواهیم ننگ و نام را | |
باده دردِه، چند از این باد غرور | خاک بر سر، نفس نافرجام را؟ | |
دود آه سینهی نالان من | سوخت این افسردگان خام را | |
محرم راز دل شِیدای خود | کس نمیبینم ز خاص و عام را | |
با دلآرامی مرا خاطر خوش است | کز دلم یکباره برد آرام را | |
ننگرد دیگر به سرو اندر چمن | هر که دید آن سرو سیم اندام را | |
صبر کن حافظ به سختی روز و شب | عاقبت روزی بیابی کام را |