حافظ (غزلیات)/ز در درآ و شبستان ما منور کن
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | حافظ (غزلیات) (ز در درآ و شبستان ما منور کن) از حافظ |
' |
ز در درآ و شبستان ما منور کن | هوای مجلس روحانیان معطر کن | |
اگر فقیه نصیحت کند که عشق مباز | پیالهای بدهش گو دماغ را تر کن | |
به چشم و ابروی جانان سپردهام دل و جان | بیا بیا و تماشای طاق و منظر کن | |
ستاره شب هجران نمیفشاند نور | به بام قصر برآ و چراغ مه برکن | |
بگو به خازن جنت که خاک این مجلس | به تحفه بر سوی فردوس و عود مجمر کن | |
از این مزوجه و خرقه نیک در تنگم | به یک کرشمه صوفی وشم قلندر کن | |
چو شاهدان چمن زیردست حسن تواند | کرشمه بر سمن و جلوه بر صنوبر کن | |
فضول نفس حکایت بسی کند ساقی | تو کار خود مده از دست و می به ساغر کن | |
حجاب دیده ادراک شد شعاع جمال | بیا و خرگه خورشید را منور کن | |
طمع به قند وصال تو حد ما نبود | حوالتم به لب لعل همچو شکر کن | |
لب پیاله ببوس آنگهی به مستان ده | بدین دقیقه دماغ معاشران تر کن | |
پس از ملازمت عیش و عشق مه رویان | ز کارها که کنی شعر حافظ از بر کن |