حافظ (غزلیات)/روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیر
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | حافظ (غزلیات) (روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیر) از حافظ |
' |
روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیر | پیش شمع آتش پروا نه به جان گو درگیر | |
در لب تشنه ما بین و مدار آب دریغ | بر سر کشته خویش آی و ز خاکش برگیر | |
ترک درویش مگیر ار نبود سیم و زرش | در غمت سیم شمار اشک و رخش را زر گیر | |
چنگ بنواز و بساز ار نبود عود چه باک | آتشم عشق و دلم عود و تنم مجمر گیر | |
در سماع آی و ز سر خرقه برانداز و برقص | ور نه با گوشه رو و خرقه ما در سر گیر | |
صوف برکش ز سر و باده صافی درکش | سیم درباز و به زر سیمبری در بر گیر | |
دوست گو یار شو و هر دو جهان دشمن باش | بخت گو پشت مکن روی زمین لشکر گیر | |
میل رفتن مکن ای دوست دمی با ما باش | بر لب جوی طرب جوی و به کف ساغر گیر | |
رفته گیر از برم وز آتش و آب دل و چشم | گونهام زرد و لبم خشک و کنارم تر گیر | |
حافظ آراسته کن بزم و بگو واعظ را | که ببین مجلسم و ترک سر منبر گیر |