حافظ (غزلیات)/دلی که غیب نمای است و جام جم دارد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | حافظ (غزلیات) (دلی که غیب نمای است و جام جم دارد) از حافظ |
' |
دلی که غیبنمای است و جامِجم دارد | زِ خاتمی که دمی گُم شود چه غم دارد؟ | |
به خط و خال گدایان مده خزینه دل! | به دست شاهوَشی ده که مُحترم دارد | |
نَه هر درخت تحمل کند جفای خزان | غلام همت سروَم که این قدم دارد | |
رسید موسمِ آن، کز طرب، چو نرگس مست | نهد به پایِ قدح هرکه شِش دِرَم دارد | |
زر از بهای مِی اکنون، چو گُل، دریغ مدار | که عقلِ کل به صدت عیب مُتَّهم دارد | |
ز سِرِ غیبْ کس آگاه نیست، قصه مخوان! | کدام مَحرَمِ دل ره در این حرم دارد؟ | |
دلم، که لاف تَجَرد زدی، کنون صد شغل | به بوی زلف تو، با باد صبحدم دارد | |
مراد دل ز که پرسم؟ که نیست دلداری | که جلوهی نظر و شیوهی کَرَم دارد | |
ز جَیْبِ خِرقِهی حافظ چه طَرْفْ بتوان بست؟ | که ما صمد طلبیدیم و او صنم دارد |