حافظ (غزلیات)/در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | حافظ (غزلیات) (در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش) از حافظ |
' |
در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش | حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش | |
صوفی ز کنج صومعه با پای خم نشست | تا دید محتسب که سبو میکشد به دوش | |
احوال شیخ و قاضی و شرب الیهودشان | کردم سال صبحدم از پیر می فروش | |
گفتا نه گفتنیست سخن گر چه محرمی | درکش زبان و پرده نگه دار و می بنوش | |
ساقی بهار میرسد و وجه مینماند | فکری بکن که خون دل آمد ز غم به جوش | |
عشق است و مفلسی و جوانی و نوبهار | عذرم پذیر و جرم به ذیل کرم بپوش | |
تا چند همچو شمع زبان آوری کنی | پروانه مراد رسید ای محب خموش | |
ای پادشاه صورت و معنی که مثل تو | نادیده هیچ دیده و نشنیده هیچ گوش | |
چندان بمان که خرقه ازرق کند قبول | بخت جوانت از فلک پیر ژنده پوش |