حافظ (غزلیات)/در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | حافظ (غزلیات) (در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست) از حافظ |
' |
در دیر مغان آمد، یارم قدحی در دست | مست از می و مِیخواران از نرگس مستش مست | |
در نعل سَمَند او شکل مَه نو پیدا | وز قد بلند او بالای صِنوبر پَست | |
آخر به چه گویم هست از خود خبرم؟ چون نیست | وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم؟ چون هست | |
شمع دل دمسازم، بنشست چو او برخاست | و افغان ز نظربازان برخاست چو او بنشست | |
گر غالیه خوش بو شد، در گیسوی او پیچید | ور وَسمِه کَمانکِش گشت در ابروی او پیوست | |
بازآی که بازآید عمر شدهی حافظ | هر چند که ناید باز، تیری که بشد از شست |