حافظ (غزلیات)/در خرابات مغان گر گذر افتد بازم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | حافظ (غزلیات) (در خرابات مغان گر گذر افتد بازم) از حافظ |
' |
در خرابات مغان گر گذر افتد بازم | حاصل خرقه و سجاده روان دربازم | |
حلقه توبه گر امروز چو زهاد زنم | خازن میکده فردا نکند در بازم | |
ور چو پروانه دهد دست فراغ بالی | جز بدان عارض شمعی نبود پروازم | |
صحبت حور نخواهم که بود عین قصور | با خیال تو اگر با دگری پردازم | |
سر سودای تو در سینه بماندی پنهان | چشم تردامن اگر فاش نگردی رازم | |
مرغ سان از قفس خاک هوایی گشتم | به هوایی که مگر صید کند شهبازم | |
همچو چنگ ار به کناری ندهی کام دلم | از لب خویش چو نی یک نفسی بنوازم | |
ماجرای دل خون گشته نگویم با کس | زان که جز تیغ غمت نیست کسی دمسازم | |
گر به هر موی سری بر تن حافظ باشد | همچو زلفت همه را در قدمت اندازم |