حافظ (غزلیات)/درد ما را نیست درمان الغیاث

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' حافظ (غزلیات) (درد ما را نیست درمان الغیاث)
از حافظ
'


درد ما را نیست درمان الغیاث! هجر ما را نیست پایان؛ الغیاث!
دین و دل بردند و قصد جان کنند الغیاث از جور خوبان! الغیاث!
در بهای بوسه‌ای جانی طلب می‌کنند این دلستانان الغیاث!
خون ما خوردند این کافردلان ای مسلمانان! چه درمان؟ الغیاث!
همچو حافظ روز و شب بی خویشتن گشته‌ام سوزان و گریان؛ الغیاث!