حافظ (غزلیات)/خوش است خلوت اگر یار یار من باشد

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' حافظ (غزلیات) (خوش است خلوت اگر یار یار من باشد)
از حافظ
'


خوش است خلوت، اگر یارْ یارِ من باشد نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد!
من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم که گاه‌گاه بر او دست اَهرِمن باشد
روا مدار خدایا! که در حریم وصال رقیب مَحرم و حِرمان نصیب من باشد
هًمای گو: «مفکن سایهٔ شرف هرگز در آن دیار که طوطی کم از زَغَن باشد»
بیان شوق چه حاجت؟ که سوز آتش دل توان شناخت ز سوزی که در سُخن باشد
هوای کوی تو از سر نمی‌رود؛ آری غریب را دلِ سرگشته با وطن باشد
به سان سوسن اگر ده زبان شود حافظ چو غنچه پیش تواَش مُهر بر دهن باشد