حافظ (غزلیات)/جوزا سحر نهاد حمایل برابرم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | حافظ (غزلیات) (جوزا سحر نهاد حمایل برابرم) از حافظ |
' |
جوزا سحر نهاد حمایل برابرم | یعنی غلام شاهم و سوگند میخورم | |
ساقی بیا که از مدد بخت کارساز | کامی که خواستم ز خدا شد میسرم | |
جامی بده که باز به شادی روی شاه | پیرانه سر هوای جوانیست در سرم | |
راهم مزن به وصف زلال خضر که من | از جام شاه جرعه کش حوض کوثرم | |
شاها اگر به عرش رسانم سریر فضل | مملوک این جنابم و مسکین این درم | |
من جرعه نوش بزم تو بودم هزار سال | کی ترک آبخورد کند طبع خوگرم | |
ور باورت نمیکند از بنده این حدیث | از گفته کمال دلیلی بیاورم | |
گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهر | آن مهر بر که افکنم آن دل کجا برم | |
منصور بن مظفر غازیست حرز من | و از این خجسته نام بر اعدا مظفرم | |
عهد الست من همه با عشق شاه بود | و از شاهراه عمر بدین عهد بگذرم | |
گردون چو کرد نظم ثریا به نام شاه | من نظم در چرا نکنم از که کمترم | |
شاهین صفت چو طعمه چشیدم ز دست شاه | کی باشد التفات به صید کبوترم | |
ای شاه شیرگیر چه کم گردد ار شود | در سایه تو ملک فراغت میسرم | |
شعرم به یمن مدح تو صد ملک دل گشاد | گویی که تیغ توست زبان سخنورم | |
بر گلشنی اگر بگذشتم چو باد صبح | نی عشق سرو بود و نه شوق صنوبرم | |
بوی تو میشنیدم و بر یاد روی تو | دادند ساقیان طرب یک دو ساغرم | |
مستی به آب یک دو عنب وضع بنده نیست | من سالخورده پیر خرابات پرورم | |
با سیر اختر فلکم داوری بسیست | انصاف شاه باد در این قصه یاورم | |
شکر خدا که باز در این اوج بارگاه | طاووس عرش میشنود صیت شهپرم | |
نامم ز کارخانه عشاق محو باد | گر جز محبت تو بود شغل دیگرم | |
شبل الاسد به صید دلم حمله کرد و من | گر لاغرم وگرنه شکار غضنفرم | |
ای عاشقان روی تو از ذره بیشتر | من کی رسم به وصل تو کز ذره کمترم | |
بنما به من که منکر حسن رخ تو کیست | تا دیدهاش به گزلک غیرت برآورم | |
بر من فتاد سایه خورشید سلطنت | و اکنون فراغت است ز خورشید خاورم | |
مقصود از این معامله بازارتیزی است | نی جلوه میفروشم و نی عشوه میخرم |